ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
چیزهایی در درونت هست برای گفتن
و چیزهایی برای نگفتن
وقتی کسی باورت نمی کند
وقتی همه دیوانه خطابت می کنند
وقتی حرفت را نمی فهمند
وقتی تو را به تفاوت متهم می کنند
یعنی...
تو شبیه خودشان نیستی
باید بروی...
باید بروی یک گوشه ی دور
بروی و با تنهایی خودت گره بخوری
بروی و گم شوی از خیال آدم ها
اینها را دارم برای خود خودم می گویم!
تمام مردم شهر من اینگونه اند
کسی قصه ی مرا درک نمی کند
برای همین سکوت میکنم
و اگر گاهی زبانم ناگاه از نهادم می گوید
تو گوش هایت را بگیر
هیچ ایرادی ندارد اگر تو هم شبیه تمام مردم این شهر باشی
از همینجا می گویمت
مرا برای تمام ثانیه هایی که گوش هایت را گرفتی
ببخش...!