ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
تو که آمدی
تمام شعرهای عالم را
در دو چشمت دیدم
و چشمانت شعرها سرودند
سبز و بهاری و گرم...
و چله ی زمستان از قلبم رخت بربست
در آن یلدای سرد طولانی
چنان فرو رفتی و شکستی یخ ها را
که "ننه سرما"ی پیر قصه ها حتی به خواب هم نمیدید
و باز گل روئید
گل نیلوفر آبی و اقاقی
آری...!
تو که آمدی
در دلم قیامتی بر پا شد
و هر دم و بازدمم از عطر حضورت پُر شد
و تو...!
چه سخاوتمندانه عشق را در من پراکندی
و من...!
چه زیبا به تو عادت کردم
و چه زیباتر دل به تو دادم
آری؛ تو که آمدی...!
سالهاست که امید دیدن دوباره ی "تو" منو زنده نگه داشته
و میدونم که یه روز خوب میاد