Love Is All

دلنــــوشتــه هایــی از جنــس دلتنــــــگی...

Love Is All

دلنــــوشتــه هایــی از جنــس دلتنــــــگی...

تا تو هستی...


تا تو هستی که دستانم را بگیری ،

آرزو میکنم هر روز زمین بخورم ! 


کاش تابستانها هم برفی بود...


لحظه ی شیرینی که به تو دل بستم

از تو پرسیدم من : تو منی یا من تو ؟


و تو گفتی هر دو ، و به تو پیوستم


گفتم ای کاش پناهم باشی


همه جا و همه وقت تکیه گاهم باشی …


و تو گفتی هستم ؛ 


تا نفس هست کنارت هستم …

سیگار...


همه میگن ســیگــــــــــــــــــار

من میگم سـنگـــــــــــــ صبــــــــــور
همه میگن ســـــــرطان
من میگم عقـده ی دل
همه میگن دود
من میگم مـونـواکسید غصه
همه میگن مــــــــــرگــــــــ
من میگم چـه بـهتــــــــــر . . . !!

از یاد رفته


یاد بگذشته به دل ماند و دریغ

نیست یاری که مرا یاد کند

دیده ام خیره به ره ماند و نداد

نامه ای تا دل من شاد کند

 

خود ندانم چه خطائی کردم

که ز من رشته الفت بگسست

در دلش جائی اگر بود مرا

پس چرا دیده ز دیدارم بست

 

هر کجا می نگرم، باز هم اوست

که بچشمان ترم خیره شده

درد عشقست که با حسرت و سوز

بر دل پر شررم چیره شده

 

گفتم از دیده چو دورش سازم

بی گمان زودتر از دل برود

مرگ باید که مرا دریابد

ورنه دردیست که مشکل برود

 

تا لبی بر لب من می لغزد

می کشم آه که کاش این او بود

کاش این لب که مرا می بوسد

لب سوزنده آن بدخو بود

 

می کشندم چو در آغوش به مهر

پرسم از خود که چه شد آغوشش

چه شد آن آتش سوزنده که بود

شعله ور در نفس خاموشش

 

شعر گفتم که ز دل بردارم

بار سنگین غم عشقش را

شعر، خود جلوه ای از رویش شد

با که گویم ستم عشقش را

 

...

 

*****فروغ فرخزاد*****

 

این روزها...




این روزها "بــی" در دنیای من غوغا میکند!

بــی‌کس ، بــی‌مار ، بــی‌زار ، بــی‌چاره بــی‌تاب ، بــی‌دار ، بــی‌یار ،
بــی‌دل ، بـی‌ریخت،بــی‌صدا ، بــی‌جان ، بــی‌نوا

بــی‌حس ، بــی‌عقل ، بــی‌خبر ، بـی‌نشان ، بــی‌بال ، بــی‌وفا ، بــی‌کلام
،بــی‌جواب ، بــی‌شمار ، بــی‌نفس ، بــی‌هوا ، بــی‌خود،بــی‌داد ، بــی‌روح
، بــی‌هدف ، بــی‌راه ، بــی‌همزبان
بــی‌تو بــی‌تو بــی‌تو......

پرواز


من و تو دوتا پرنده / تو قفس زندونی بودیم

جای پر زدن نداشتیم / ولی آسمونی بودیم

ابر و بارونُ میدیدیم / اما دنیامون قفس بود

چشم به دور دستا نداشتیم / همینم واسه ما بس بود

اما یک روز اونایی که / ما رو باهم دوست نداشتن

تو رو پر دادن و جاتم / یه دونه آینه گذاشتن

منه خوش باور ساده / فکر میکردم روبرومی

گاهی اشتباه میکردم / من کدومم تو کدومی

با تو زندگی میکردم / قفس تنگ و سیاهُ

عشق تو از خاطرم برد / عشق پر زدن تا ماهُ

اما یک روز باد وحشی / رویاهامُ با خودش برد

قفس افتاد و شکست و / آینه افتاد و ترک خورد

تازه فهمیدم دروغ بود / دنیایی که ساخته بودم

دردم از اینه که عمری / خودمو نشناخته بودم

تو ، تو آسمونا بودی / با پرنده های آزاد

منه تن خسته رو حتی / یه دفعه یادت نیفتاد

حالا این قفس شکسته / راه آسمون شده باز

اما تو قفس نشستم / دیگه یادم رفته پرواز


ترانه سرا : شایان جعفرنژاد
آهنگ : سیاوش قمیشی
تنظیم : خشایار احمدیه

ساده که باشی...!


ساده که میشوی 

 
 همه چیز خوب میشود
 
خودت
 غمت 
 مشکلت
 غصه ات
 هوای شهرت 
 آدمهای اطرافت
 حتی دشمنت
 
 
یک آدم ساده که باشی
 
برایت فرقی نمیکند که تجمل چیست
 که قیمت تویوتا لندکروز چند است
 فلان بنز آخرین مدل ، چند ایربگ دارد
 
مهم نیست
 نیاوران کجاست
 شریعتی و پاسداران و فرشته و الهیه
 کدام حوالی اند
 
 رستوران چینی ها
 گرانترین غذایش چیست
 
 
ساده که باشی
 
 همیشه در جیبت شکلات پیدا میشود
 همیشه لبخند بر لب داری
 بر روی جدولهای کنار خیابان راه میروی
 زیر باران ، دهانت را باز میکنی و قطره قطره مینوشی 
 
 آدم برفی که درست میکنی
 شال گردنت را به او میبخشی
 
 
ساده که باشی
 
همین که بدانی بربری و لواش چند است
 کفایت میکند
 نیازی به غذای چینی نیست
 آبگوشت هم خوب است 
ساده که باشی...
 
 
پی نوشت:
آدمهای ساده را دوست دارم
بوی ناب آدم میدهند...

هوای تو

باید سفر کنم اینجــــــــــــا هوا پس است

اینجا نفس کشیدنِ بی تــو مرا بس است


با دردِ غربت و دوری توانِ مانـــــدن نیست

آری عزیز دلم، آنجا مـــــــــــــرا کس است


هیهــــــــات ز دوری ات ای مژده ی بهار

در دل هوای تو دارم ولیــــــکـ نارس است


گاهی به خلوت خویش کنم طرح این سوال

آیا برای من آن دســـــــت، یاری رس است؟

شعری برای فردا، وقتی که تو باز آیی

تو که آمدی

تمام شعرهای عالم را

در دو چشمت دیدم

و چشمانت شعرها سرودند

سبز و بهاری و گرم...

و چله ی زمستان از قلبم رخت بربست

در آن یلدای سرد طولانی

چنان فرو رفتی و شکستی یخ ها را

که "ننه سرما"ی پیر قصه ها حتی به خواب هم نمیدید

و باز گل روئید

گل نیلوفر آبی و اقاقی

آری...!

تو که آمدی

در دلم قیامتی بر پا شد

و هر دم و بازدمم از عطر حضورت پُر شد

و تو...!

چه سخاوتمندانه عشق را در من پراکندی

و من...!

چه زیبا به تو عادت کردم

و چه زیباتر دل به تو دادم

آری؛ تو که آمدی...!



سالهاست که امید دیدن دوباره ی "تو" منو زنده نگه داشته

و میدونم که یه روز خوب میاد